باکوره

باکوره

باکوره، همان نوبرانۀ میوه‌هاست!
می‎خواهم نویسندگی را نوبر کنم ...

۲۴ مطلب با موضوع «یادداشت روزانه» ثبت شده است

کنکور آخر سال

۲۴
اسفند

یک سال دیگر از عمر نامعلوم ما به سر رسید. خوب است یک انبارگردانی از این یک سال عمر داشته باشیم؛

چه فروخته ایم و چه اندوخته ایم؟

چرتکه بیندازیم و ببینیم روی هم رفته امسال سود کرده ایم یا زیان؟

هیچ تغییری نسبت به یک سال پیش در ما به وجود آمده؟

هیچ آدم تر شده ایم؟

مهربان تر شده ایم یا ترشروتر؟

بیشتر جاذبه داشته ایم یا دافعه؟

به حلقه دوستان افزوده ایم یا دشمنان؟

از بار گناهان هیچ کاسته ایم؟

بعد از این یک سال، برای مرگ آماده تر شده ایم؟ دل کندن از دنیا برایمان آسان تر شده؟

بیایید از خطاها توبه کنیم و عبرت بگیریم


أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی‏ کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُون‏؛ توبه/126

آیا نمی بینند که آنان در هر سال، یک یا دو بار آزموده می شوند، باز هم توبه نمی کنند و عبرت نمی گیرند؟


یک ضرب المثل چینی می گوید:

بهترین زمان برای کاشتن یک درخت بیست سال پیش بود، بعد از آن، بهترین زمان، الان است.

  • ۰ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۱
  • ۴۵۷ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

صدای هق‌هق فضای خانه را پر کرده بود. غیر از آن دو، کس دیگری در خانه نبود. برای همین بود که صدایشان را پایین نمی‌آوردند و به‌راحتی در آغوش هم گریه می‌کردند. عشق و محبت و دوستی در میان این دو حسابی گُر گرفته بود.

زن و شوهر بودند؛ آقای کرامتی و همسرش. پانزده سال بود که در زیر سقف زندگی مشترکشان روی خوش ندیده بودند. بگومگو حداقل چیزی بود که زندگی‌شان بود. گاه دعوا به‌قدری بالا می‌گرفت که فرزندانشان وحشت می‌کردند. محبت بین آن دو خشکیده بود.

اما حالا؛ با این اشک‌هایی که می‌ریختند، کدورت‌ها را می‌شستند. همسر آقای کرامتی از ماجرا خبر نداشت و علت گریه را نمی‌دانست اما تحت تأثیر شوهرش قرار گرفته بود. البته تغییر رفتار شوهرش در او تأثیر گذاشته بود. برای همین او هم دیگر دعوا و کَل‌کَل نمی‌کرد. اما هیچ‌گاه نفهمید که شوهرش چرا، چگونه و کی عوض شده بود.

چند شب قبل، آقای کرامتی که برای مدتی به کوهستان رفته بود، در هنگام مطالعه به مطلبی برخورد در توضیح یک روایت؛ «مجادله را رها کن هرچند حق با تو باشد» بعد از خواندن این مطالب و قدری تفکر و تأمل، حالش دگرگون شد. او تصمیمش را گرفت؛ تصمیم گرفت تا از طرف او دعوایی شروع نشود و اگر از طرف همسرش مجادله‌ای آغاز شد، او وارد میدان نشود و آن را ادامه ندهد.

آقای کرامتی موفق شد. هرچند نه با همسرش در مورد این کتاب صحبت کرد و نه او را نصیحت کرد و نه اخطار و تذکری داد. تنها خودش تغییر کرد. همین.

...................................................

برگرفته از کتاب نبرد بی‌برنده حاج آقا

  • ۰ نظر
  • ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۸:۳۳
  • ۴۷۷ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

حجاب

- «کار پلیس، بگیر و ببند است. به نظرم جمع کردن "پلیس" با "ارشاد"، ناجور است. ارشاد کار فرهنگی است. باید اهل فرهنگ در آن پیشقدم باشند. اهل فرهنگ هم فقط بازیگران و بازیکنان نیستند، همین طلبه‌ها هم صاحب فرهنگ اند و باید فرهنگ به آن‌ها سپرده شود.
حکومت شاید نتواند کسی را به زور به بهشت ببرد، اما راههای زیادی برای هموار کردن جاده بهشت دارد. در مورد همین مسأله حجاب، به جای استفاده از نیروی بگیر و ببند، از صاحبان فرهنگ بهره ببرد.
وقتی سرانه مصرف لبنیات در کشور پایین می‌آید، دولت برای لبنیات یارانه قرار می‌دهد. وقتی سرانه استفاده از چادر و پوشش اسلامی هم پایین می‌آید برای آن یارانه بگذارد.
الان داشتن پوشش کامل و متین اسلامی، هزینه زیادی دارد. اگر در بازار نرخ پارچه آن هم پارچه مشکی آن هم جنس خوبش را بگیری می‌فهمی. برای همین داشتن پوشش مناسب هزینه اضافی دارد خصوصا برای کسانی که چندان به جنبه های معنوی توجهی ندارند و البته به دنبال لاابالی گری هم نیستند. دولت اگر این هزینه پوشش مناسب را پایین بیاورد، یکی از بهترین اقدامات است. همانطور که برای احتیاجات شکم یارانه می‌دهد برای احتیاجات فرهنگ هم یارانه خرج کند.
برای نشر حجاب، نیازی به گشت و بگیر و ببند و آبروریزی نیست. چادر و لباس‌های مناسب را به وفور در بازار بریزد تا دسترسی به آن ها برای همه آسان باشد. نه این که مثل الان باید بازار را زیر و رو کنی تا یک لباس مناسب ـ چه مردانه و چه زنانه ـ پیدا کنی.»

-دوستان من هم صاحب ایده هستند. این یکی از ایده‌های آن‌ها درباره حجاب بود. نظر شما چیست؟

  • ۰ نظر
  • ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۲:۵۸
  • ۳۸۹ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

- مراقب فرزندش بود. دوست داشت همیشه آراسته باشد؛ ظاهری زیبا و جذاب با لباس‌هایی نو و رنگارنگ. می‌خواست همیشه لباس‌های فرزندش نو باشد هرچند جیبش طاقت آن را نداشت. می‌خواست فرزندش مثل گوشی موبایلش تک باشد.
از اینکه فرزندش لهجه داشته باشد بیزار بود. جست و خیزهایش را بر نمی‌تابید. آرزویش داشتن فرزندی اتوکشیده، متین، آراسته و باکلاس بود؛ فرزندی در حد لالیگا!
آن روز که دیدمش اعصاب نداشت. حسابی بی حال و گرفته بود.
گمان کردم به مشکلی برخورده؛ مصیبتی به خانواده اش رسیده، فرزندش بیمار شده، قسطش عقب افتاده، با همسرش بگو مگو کرده یا ...
اما هیچکدام نبود. با دلداری صحبت با او را آغاز کردم. وقتی علت را فهمیدم ندانستم که بخندم یا بگریم! اما او ترجیح داده بود که عصبانی شود و داد بزند و کشتی‌هایش را به زور غرق کند.
" فرزندش در زمانی که او منتظر یک تاکسی بوده، با لباس‌های آنچنانی‌اش، در کنار جاده، فقط به اندازه یک مشت کودکانه نه بیشتر، برای لحظه‌ای کوتاه نه طولانی‌تر، خاکبازی کرده و گوشه‌ای از لباسش خاکی شده " این عامل همه مصیبت‌هایش بود.
- اگر خوب بنگریم؛ تک فرزندی‌های امروز کم مشکل آفرین نیستند! کودکانی که دست و پایشان در قید لباس‌های زیبایشان بسته است و بازی کردنشان به خانه و پارک‌های شبانه پاستوریزه محدود می‌شود. آزادی‌های پدران و مادرانشان را به بهانه دردانه بودن ندارند و حسرت درست کردن جاده‌ای خاکی را می‌خورند. فرصت آزمودن و خطا رفتن را ندارند و به بهانه اشتغال والدین و پیشرفت آن‌ها در دام بازی‌های مجازی و کارتون‌های تلویزیون و تنهایی‌هایشان می‌افتند.
- کودکان طالب محبت‌اند. خیلی به لباس نو نمی‌اندیشند اما دوست دارند که با کفش نو و در زمین سنگلاخ، کفش‌هایشان را روی زمین بکشند تا پشت سرشان گرد و خاک بلند شود و در ازای این کارشان توبیخ نشوند. کودکان عاشق مهربانی‌های دیروز اند؛ مهربانی‌های فراموش شده.

  • ۳ نظر
  • ۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۱:۵۴
  • ۴۷۵ نمایش
  • محمد دهقانی زاده
فرهنگ خانواده
اهمیت خانواده در جامعه ما بر کسی پوشیده نیست. هم در دین، هم در قانون و هم در آداب و فرهنگ، بر تشکیل و تحکیم آن و رعایت جایگاه و حرمتش تأکید شده است. بر ماست تا برای استحکام بنیانهای خانواده، آسیب شناسی و آفت زدایی آن و ارج نهادن منزلتش بکوشیم.
خانواده، شامل پدربزرگ، مادربزرگ، پدر، مادر و فرزندان است. اداره صحیح روابط بین اعضا، فرهنگی ویژه و دانایی و توانایی خاصی می‌طلبد. این مدیریت باید بگونه‌ای صورت گیرد تا هم روابط را تقویت کند و هم آسیب‌های موجود را زدوده و مانع بروز آسیبهای دیگر شود. در این بین، اهمیت آگاهی افراد از نقش و وظایفی که در دایره خانواده بر عهده دارند و اهمیت آشنایی با آداب و سلوکی که اهداف یاد شده را برآورد و اهمیت فرهنگی که بر روابط اعضای خانواده باید حاکم باشد روشن می‌شود.
کتاب‌ها، مقاله‌ها، همایش‌ها سخنرانی‌ها و فیلم‌هایی که سعی در تبیین چگونگی روابط اعضای خانواده دارند، نتوانسته‌اند آن گونه که باید از عهده آن برآیند. هر یک، گوشه‌ای از آن را بر عهده گرفته و به برخی روابط پرداخته و از سهم سایرین غافل شده است.
استاد علی اکبر مظاهری، از اساتید و مشاورین بنام حوزه علمیه قم، که عمری را در مطالعه و مشاوره در امور خانواده گذرانده است، با توجه به همه این مطالب، اثری جدید در این زمینه پدید آورده است.
این کتاب؛ فرهنگ خانواده؛ که از قضا میلادش با سالی که نیمی از شعار آن فرهنگی است، مقارن شده است، سعی دارد به همه روابط ارکان خانواده بپردازد و آداب و فرهنگی که باید بر این روابط جاری باشد را بیان کند؛ هم در روابط همسران، هم در روابط با پدربزرگ و مادربزرگ و هم در روابط با فرزندان و حقوقشان. هرچند به همه روابط پرداخته است، اما سهم همسران را به دلیل اهمیت بیشتر، افزوده است.
این کتاب که بزرگ‌ترین اثر نگارنده آن به شمار آمده و حاصل یک عمر مطالعه و فعالیت علمی و مشاوره‌ای ایشان است، مانند یک دائرةالمعارف، به طرح موضوعاتی که لازمه فرهنگ حاکم بر خانواده است پرداخته و بایدها و نبایدها، و آسیب‌ها و آفت‌های زندگی خانوادگی را بر می‌شمرد. نویسنده علاوه بر این که از شیوه‌های اجرای بایدها و نبایدها و راهکارهای مبارزه با آفت‌ها و آسیب‌ها غافل نشده، نکته‌های کلیدی را در قالب حکایت‌هایی واقعی که از تجربه‌های مشاوره‌ای ایشان است، برای خوانندگان می‌نمایاند. ضمن این که همین حکایات، می‌تواند دلیلی مستند بر توصیه‌ها و راهنمایی‌های نویسنده باشد.
این کتاب در سه بخش سامان یافته است:
بخش اول به بیان مهارت‌ها و ضرورت‌های زندگی خانواده پرداخته و از اموری که فرد باید در زندگی خانوادگی خویش به آن‌ها اهمیت دهد و بر اجرای آن‌ها بکوشد یاد می‌کند.
بخش دوم به آسیب شناسی و آفت زدایی اختصاص یافته است. اموری که هر شخصی باید نسبت به ایجاد آن‌ها در خانواده خویش بیمناک بوده و از آن دوری گزیند و اگر خدای ناکرده در دام آن امور گرفتار شده، رهایی جوید.
بخش سوم نیز با عنوان دوران کمال، به بررسی برخی مسائل دوران کهنسالی و بازنشستگی پرداخته و نکاتی را برای موی‌سپیدان خانواده مطرح می‌کند.
این کتاب نیز مانند اثر پیشین استاد، توسط انتشارات نورالزهراء سلام الله علیها قم منتشر شده است.

  • ۵ نظر
  • ۲۹ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۶
  • ۱۶۳۶ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

چندی پیش مطلبی با عنوان «مرزها باریک اند» را در وبلاگم قرار دادم. آن مطلب را خیلی دوست دارم و از دغدغه‌های همیشه زندگی‌ام تبین زیبای آن در مسائل دین و فرهنگ، برای همه مردم جامعه‌ام است. ولی می‌دانم که هنوز نوقلمم و بیش از این باید بکوشم.

امروز در کلاس درس، مطلبی از استاد گرانقدر، آیت الله جوادی آملی، شنیدم که آن پست را دوباره برای من زنده کرد. بحث در مسأله رهن و اجاره بود. حضرت استاد فرمودند:

- اگر پولی به صاحبخانه قرض داده شود و در آن شرط اجاره ملک به قیمت کمتر شود، این معامله شبهه‌ناک است. اما اگر در ضمن عقد اجاره، شرط شود که پولی به صاحبخانه قرض داده شود خالی از اشکال است.

هرچند نتیجه این دو یکی است، اما یکی مجاز و دیگری غیرمجاز است. البته استاد، مطلبی دیگری هم بیان کردند که باریکی مرز بین حیله و راه حل شرعی را روشن می‌کرد که از ذکر آن صرف نظر می‌کنم.

  • ۲ نظر
  • ۲۰ فروردين ۹۳ ، ۰۰:۲۷
  • ۴۰۷ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

آب بر آتش

۰۱
اسفند


چند سالی می‌شد که باهم دوست شده بودیم. هرچند از جهت سن، اختلاف پدر و فرزندی داشتیم، اما خوشرویی و مهربانی‌اش این فاصله را جبران می‌کرد. من هم احترام او را نگه می‌داشتم و از توصیه‌ها و صحبت‌هایش بهره‌مند می‌شدم.
می‌گفت:
           حقوق و عیدی‌ام را واریز کرده‌اند؛ حدود یک میلیون و دویست هزار تومان. همسرم به شهرستان رفته و به علت بیماری‌اش به مقداری از این پول احتیاج داشت. من هم کوتاهی نکردم و به حسابش واریز کردم. هزینه درمانش بر هزینه‌های ماهیانه اضافه شد و چنین شد که هنوز سال تمام نشده، اما جیبم در حال خشکیدن است.

همسرم تماس گرفته بود و از زمان رفتن من به شهرستان می‌پرسید. گفتمش که با این هزینه‌ها پولی برای سفر من نمانده. غیر از این باید به فکر هزینه بازگشت شما و دخترانم هم باشم!
نگرانی و ناراحتی را از کلامم و از پشت خط تلفن دریافت. جواب داد: خدا کریم است. هرچند جمله‌اش کوتاه بود و تکراری، اما برای من آبی روی آتش نگرانی‌هایم بود. به سرعت گذشته‌ام از ذهنم عبور کرد و با خود اندیشیدم که خداوند، تا الان روزی‌ام را رسانده و مرا شرمنده همسر و فرزندانم نکرده. از این به بعد هم از کرامتش کم نشده و حتما مرا در می‌یابد.
خدا را شکر کردم از این که چنین همسری نصیبم کرده است.
  • ۲ نظر
  • ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۴۳
  • ۴۴۳ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

  • گفت: خوبی و محبت هم بازاری شده!
  • گفتم: چطور؟
  • گفت: تا به دیگری خوبی نکنی، خوبی نمی‌بینی. مثلا همین همسرم! خوبی‌های مرا که نمی‌بیند هیچ، عیب‌هایم را درشت می‌کند و در مقابل محبت خودش می‌نشاند و مرا به کاستی در محبت محکوم می‌کند.
  • گفتم: فکر می‌کنی چرا چنین شده؟
  • گفت: نمی‌دانم. اما به هر دلیلی باشد، حس خوبی و فداکاری چندان پررنگ نیست. شاید به کل رنگ باخته. ما که مسلمانیم؛ قرآن فرموده کسی که به شما نیکی کرد شما بهتر از آن جوابش دهید. همیشه باید محبت کردن بیش از مورد محبت قرار گرفتن باشد. اما نمی‌دانم چرا در خانواده ما چنین شده که بیشتر مطالبه مهربانی می‌شود.
  • گفتم: درست می‌گویی. واقعا اگر در جامعه هم، چنین فکری حاکم باشد که همیشه محبت کردن در افراد بیش از محبت دیدنشان باشد، بسیاری از مشکلات حل می‌شود. نباید منتظر جبران محبتمان باشیم، باید در زمینه محبت، همه را مدیون خود کنیم، در عین حال که طلبکار هم نباشیم. خوبی کنیم و فراموشش کنیم. البته باید بین همه این تفکر حاکم باشد. خوب. تو چه می‌کنی؟
  • گفت: خیلی فکر کردم. برای آن که خانواده‌ام بفهمند در چه نعمتی هستند و بی خبرند، می‌خواهم کمی بی محلی و شاید کمی ترشرویی نشانشان دهم تا قدر عافیت بدانند. امیدوارم که مؤثر افتد و قدر محبتم را بیشتر بدانند.
  • گفتم: عجب! چه معامله گر ماهری هستی. نرخ محبتت هم بالاست.

خاموش شد و به فکر فرو رفت. بعد از کمی اندیشه به راه افتاد.

  • پرسیدم: چه شد.
  • جواب داد: می‌روم تا دینشان افزون کنم.

  • ۳ نظر
  • ۲۹ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۴۲
  • ۴۵۶ نمایش
  • محمد دهقانی زاده