اقتدار مردانه؛ آن هم در کربلا
این مطلب در تاریخ 29 مهر 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)
مردانگی و اقتدار؛ این اسم تابلوی نفیسی است که در صحنه کربلا به قلم امام حسین علیه السلام، نقش زده شد تا رسم زندگی را به همگان نشان دهد.
اقتدار و مردان
الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛[1]
مردان سرپرست و قائم بر امور معاش زناناند.
اقتدار مرد مسئلهای است که در فرهنگ خانواده از جایگاه والایی برخوردار است. اقتدار مرد، او را در چشم خانواده عزیز میکند و در اندیشه فرزندان، بزرگ. اصلاً مرد برای ایفای نقش خود در خانواده باید مقتدر باشد. چنین نیست که مرد با ذلیل کردن خود بتواند جایگاه شایستهای در زندگی داشته باشد، بلکه آنچه موجب حفظ آبرو و موقعیت مرد در خانواده و جامعه میشود، اقتدار است؛ اقتداری خردمندانه، نه قلدری ستمگرانه.
اقتدار با قلدری از زمین تا آسمان فرق دارد. اقتدار مرد برای اهل خانواده احساس امنیت میآورد و قلدری همه را شکنجه میدهد و امنیت را از آنها میگیرد. آنچه خانواده و خصوصاً زن در سایه آن احساس آرامش میکنند اقتدار و عزت است نه قلدری و درشتخویی. اصلاً خانواده و خصوصاً زن، طالب اقتدار مرداند.
منبع اقتدار
شاید به ذهن بیاید که چگونه مرد، مقتدر میشود و اقتدار مرد از کجاست؟ راههای زیادی برای کسب اقتدار شمرده شده که اینجا مجال بازگو کردن آن نیست[2] مگر یک مورد؛ ارتباط با منبع اقتدار.
به تصریح آیات و روایات فراوان و به گواهی فطرت پاک انسان، قدرت و شوکت و عظمت و اقتدار را باید در خدا جستجو کرد، زیرا:
إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً؛[3]
هر عزت و اقتدارى مخصوص خدا است.
وقتی همه عزت و اقتدار برای خداست، برای دستیابی به آن حتی در امور کوچک زندگی و خانوادگی نیز باید از خدا خواست. ارتباط با خداوند و تقویت آن، مناسبترین گزینه برای دستیابی به این منبع بیانتهاست و هرکس در این زمینه ارتباط بهتری با خدا داشته باشد، حتماً موفقتر خواهد بود.
مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً؛[4]
هر کس عزت مىخواهد بداند که هر چه عزت است، نزد خداوند است.
در صفحه کربلا
کربلا عرصه نمایش الاهی است. از همین روست که حضرت زینب سلام الله علیها در آن زیبایی و جمال دید و فرمود: مارأیتُ إلّا جَمیلاً.
یکی از زیباییهای کربلا، نمایش اقتدار امام حسین علیه السلام است؛ اقتدار و عزتی که تا آخرین لحظه حیات امام ادامه داشت. اقتدار و عزتی که از سر غیرت و خردمندی بود و مایه امنیت و شجاعت.
دلاوری و اقتدار در همه زندگی امام حسین علیه السلام به چشم میآید. با این حال، در کربلا درخشندگی ویژهای داشت. همین اقتدار و عزت بود که امام را از غفلت نسبت به امور خانواده خود حتی در آن کشمکش باز میداشت.
روضه غیرت امام و مراقبت از حریم و ناموس را شنیده و خواندهایم؛ آنگاه که امام لشکر دشمن را خطاب کرد و پستی و ذلت را به رُخشان کشید:
إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِه؛[5] اگر دین ندارید و از آخرت خودتان هراسان نیستید، در این دنیا آزادمرد باشید.
همین اقتدار و عزت بود که برای اهل امام، مایه آرامش و امنیت بود. تا هنگامی که صدای امام را میشنیدند خیالشان از هر جهت آسوده بود و وقتی امام را از دست دادند ترس و اضطراب، آنها را فرا گرفت، چراکه تکیهگاه زندگیشان را از دست داده بودند.
اقتدار امام، الاهی بود. از نمازهای شبانه، از دعای دلنشین عرفه، از دستگیریهای فقرا در مدینه و از مهربانی با اهل و خانواده. امام سر تا پا اطاعت از خدا بود و عزتش را از او گرفته بود.
آنقدر این اقتدار و عزت، شیرین بود که همه آن را دوست داشتند و تلاش میکردند تا خود را در سایه آن قرار دهند. همه سعی میکردند خود را به امام نزدیک کنند تا او را در مأموریتش یاری دهند، از پیرمرد کهنسال گرفته تا کودک چند ماهه.
آنقدر این اقتدار و عزت امام باشکوه بود و پر ابهت که اهل کربلا را با او میشناختند؛ یار امام، برادر امام، فرزند امام، همسر امام، خواهر امام. حتی یکی از جوانان در رجزخوانی، خود را چنین معرفی کرد:
أمیری حسین و نِعمَ الأمیر؛[6] امیر من حسین است و چه خوب امیری است.
امام، مقتدرانه همه را به گرد خود جمع کرده و مراقب بود. او این اقتدار مردانه را تا وقتی جان در بدن داشت به زیبایی، نمایش داد تا همه مردان عالم رسم عزت و اقتدار را به درستی از او بیاموزند. آیا بهتر از این، میتوان اقتدار را نشان داد؟