باکوره

باکوره

باکوره، همان نوبرانۀ میوه‌هاست!
می‎خواهم نویسندگی را نوبر کنم ...

۱۹ مطلب با موضوع «مقالات :: قرآن» ثبت شده است

این مطلب در تاریخ 27 مرداد 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


چگونگی ارتباط زن و شوهر از جمله مسائلی است که گفتگو در مورد آن لطافت و حساسیت‌های خاصی را می‌طلبد؛ هم احساس مردانگی یا زنانگی بر ما غالب نشود تا از جاده حق خارج نشویم، هم حق مطلب ادا شود و نکته‌ای از قلم جا نماند هم خط قرمز حیا و عفت مراعات شود.

قرآن چگونه می‌گوید؟

قرآن کریم پُر است از مطالبی که شیوه صحیح تعامل مردم با یکدیگر را بیان می‌کند؛ چیزی که امروزه به سبک زندگی[1] شهرت یافته است. مطالبی که روش‌های درست ارتباطی با پدر و مادر، با فرزندان، با مسلمانان، با کافران، با جاهلان و فرومایگان و ... را بیان می‌کند. گاهی هم بحث را به ویژگی‌های شخصیتی کشانده و الگوهای مناسبی به مردم معرفی می‌کند؛ الگوهایی که در صورت دنباله‌روی آن‌ها، دچار خطا و خسران نخواهند شد یقیناً.

گاهی از یک شخص به عنوان الگو یاد می‌کند تا دیگران با نگاه به او قدم بردارند:

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[2]

اگر شیوه زندگی پیامبر صلی الله علیه واله را نقشه راه زندگی خود قرار دهند، بی‌شک مقصد نهایی‌شان خوشبختی و سعادت خواهد بود.

در برخی آیات نیز

  • ۱ نظر
  • ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۰:۲۶
  • ۶۳۴ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 1 شهریور 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


یکی از سؤالات ثابت برنامه خنداونه، از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی این روزها، در مورد آرامش است؛ اینکه چه چیزی موجب آرامش مهمان برنامه می‌شود. پاسخ‌های متفاوت مهمانان برنامه نیز قابل توجه است. هرکس به ریسمانی چنگ می‌زند و آرامش را در آن می‌جوید؛ برخی در خلوت و انزوا، برخی در موسیقی، برخی در خوابیدن، برخی در رانندگی و راه‌های دیگری که برای خود تجربه کرده‌اند.

اما اگر این سؤال، از خالق انسان پرسیده شود که آرامش انسان را در کجا باید جست، چه خواهد گفت؟ شاید پاسخ‌های خدا، کمی متفاوت باشد.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۲۹
  • ۳۳۰ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 11 مرداد 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


-       به او گفتم چرا فقط یک بچه؟ به نظرت خیلی کم نیست؟ الان دخترت برای خودش خانمی شده و همین روزها باید راهی مدرسه شود. فکر نمی‌کنی تو و همسرت کوتاهی می‌کنید؟

گفت: بچه آوردن که به همین سادگی‌ها نیست. اصلا تعداد بچه، مهم نیست. بهتر نیست آدم به جای چند بچه قد و نیم قد که ادب چندانی ندارند، یک بچه داشته باشد و آن را درست تربیت کند؟

گفتم: بله بهتر است. اما بهتر نیست به جای یک بچه باادب، چند بچه باادب داشته باشی؟ تربیت دو بچه شاید سخت‌تر باشد، اما بهتر نیست به جای بسنده کردن به یک بچه قدری بیشتر به خود زحمت بدهیم و در تربیت آن‌ها بیشتر بکوشیم؟ علاوه بر این، زمانی که صرف تربیت دو کودک می‌شود بیش از یک بچه نیست. چرا که بسیاری از کارها برای همه فرزندان به صورت مشترک انجام می‌شود و نیازی به وقت اضافه نیست.

گفت: درست. اما چند بچه هم دردسرهای خودش را دارد ...

او گفت و من جواب دادم. همین طور ادامه داد تا اینکه

  • ۰ نظر
  • ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۹
  • ۳۲۴ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 24 فروردین 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


اختلافشان زیاد نبود، اما همان اندک نیز همچون فلفل، بلای زندگی نوپایشان شده بود. غبار جنجال بر سر امور کوچک و کم اهمیت، فضای زندگی شان را تیره کرده بود. دعوا و بگو مگو کار روزمره شان بود.

یکبار بر سرِ دیدار فامیل، بار دیگر بر سر اینکه با چه کسی به سفر بروند. گاهی بر سر بد گمانی و سوء ظن. برخی اوقات بر سر برنامه تلویزیون و حتی دیدگاه سیاسی. برای علیرضا مزه و طعم غذا اصلا اهمیتی نداشت، اما مدتی بود که به آن هم گیر می‌داد. یک بار به خاطر خوش نمک بودن غذا اوقات تلخی به پا کرد که همسایه ها هم به سر و صدای بلندش اعتراض کردند. هر چیز کوچک و پیش پا افتاده‌ای قدرت ایجاد جرقه برای روشن کردن آتش نبردی بی انتها را داشت.

هرچند مدت زیادی از آغاز زندگی شان نگذشته بود اما یک خاطره زیبا هم برای هم نیافریدند که با یاد آن دلگرم شوند و زندگی را شیرین کنند. حسابی به چهره زندگی جوانشان پنجه افکنده و چهره آن را زشت و بدمنظر کرده بودند.

کلافگی و سردرگمی گریبان هر دو را گرفته بود؛ هم کفر یکدیگر را در آورده بودند، هم نمی توانستند از کارهایشان دست بر دارند. شاید نمی‌دانستند درد از کجاست. شاید هم درمان را نیاموخته بودند. هرچه بود، تحمل آن وضع برایشان ناگوار و رنج آور بود.

به پیشنهاد یک دوست، مشاوری آگاه را برگزیدند و برای مشکل گشایی از زندگی شان به او مراجعه کردند.

  • ۰ نظر
  • ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۹
  • ۳۱۳ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این عزت است

۳۰
خرداد

این مطلب در تاریخ 15 اردیبهشت 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


پیشرفت‌های کشور در زمینه‌های تسلیحاتی و در زمینه‌های آمادگی‌های رزمی باید همچنان طریق پیشرفت را ادامه بدهد؛ دشمنان ما این را نمی‌خواهند. امروز یکی از ابزارهای فشار تبلیغاتی بر جمهوری اسلامی همین مسئله است.[i]

این سخنانی بود که چندی قبل از سوی رهبر انقلاب در جمع فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی بیان شد. اظهاراتی که در آن، علت آمادگی نظامی در مقابل دشمنان نه فقط از روی انفعال و پاسخگویی بلکه برای عمل به دستورات دینی و قرآنی نیز عنوان شد؛ «حتّی اگر ما را این‌جور صریحاً هم تهدید نمی‌کردند، لازم بود به حکم «وَاَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ و مِن رِباطِ الخَیل»[ii]، ما به فکر باشیم؛ حتّی اگر تهدید هم نمی‌کردند باید ما این مراقبت را می‌کردیم، این آمادگی‌ها را افزایش می‌دادیم؛ حالا که صریحاً هم دارند تهدید می‌کنند.»[iii]

کمی عمیق‌تر

«ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ یَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیم»[iv]

قطعاً در آن روز در مورد آن نعمت سؤال خواهد شد.

  • ۰ نظر
  • ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۵۳
  • ۳۲۱ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 8 فروردین 1394 در سایت تبیان منتشر شد. (+)


از کسی که به عیادت تو نمی‌آید، عیادت کن و به کسی که به تو هدیه نمی‌دهد، هدیه بده!

آن روز وقتی پیامبر از منزل خارج شد، کسی نبود تا خاکروبه بر سرش بریزد. این، کار هر روز یکی از همسایگان بود. پیامبر که متوجه غیبت او شده بود، جویای حالش شد. گفتند که بیمار است و در منزل استراحت می‌کند. پیامبر به عیادتش رفت. طبعاً آن همسایه نیز از رفتار خودش در برابر پیامبر شرمگین شده بود. اما پیامبر هرگز به مقابله برنخاست و جبران نکرد. پیامبر راه متفاوتی در پیش گرفت و بدی او را با خوبی رفتارش جبران نمود؛ صل الله علیه و اله.

خوبی بدون هیچ چشمداشت؛ این شاید تعبیر مناسبی از رفتار الگو مانند پیامبر مهربانی باشد. اینکه نه‌تنها در برابر بی‌تفاوتی و بی‌محلی دیگران، بلکه در برابر تندی و مزاحمت آن‌ها نیز باید پاسخی متفاوت از رفتار آن‌ها داد.

ـ راننده‌ای بی‌تفاوت به علامت‌ها و درخواست ماشین پشت سر به رانندگی خود ادامه می‌دهد. وقتی از او دلیل این رفتارش را جویا شوید تلافی خطای آن ماشین، تنها بهانه اوست؛ هنگامی که راننده از همان ماشین خواسته بود تا راه را برای او باز کند آن ماشین از این کار امتناع کرده بود. راننده نیز تصمیم گرفت تا با همان زبان، پاسخ دهد و خطا را با خطا جبران کند.

ـ در مسافرت لحظه شیرین خرید سوغاتی فرا می‌رسد. وقتی نگاهی به لیست می‌اندازیم، کسانی که در مسافرت‌هایشان برای ما سوغاتی نمی‌خرند را از لیست حذف می‌کنیم. اگر

  • ۰ نظر
  • ۰۵ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۳۷
  • ۵۵۲ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 3 دی 1393 در سایت تبیان با همین عنوان منتشر شد. (+)


چقدر نزد من خوشایند و دوست‌داشتنی هستی. اگر مردمانت مرا اخراج نمی‌کردند، غیر تو را برای سکونت بر‌نمی‌گزیدم.[1]

این سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله خطاب به شهر مکه است که ابن عباس آن‌ها را نقل می‌کند. این نهایت علاقه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به سرزمین مقدس مکه است. پیامبر، سرزمین جدش ابراهیم و سرزمین وحی را دوست داشت و حاضر نبود به راحتی از آن جدا شود. از همین رو بود که 13 سال سختی‌ها را به جان خرید و با وجود مهاجرت مسلمین به حبشه و مدینه، خود از آن سرزمین فاصله نگرفته بود. عبدالله بن عدی می‌گوید که پیامبر را سوار بر ناقه‌اش در کنار صفا و مروه دیدم. حضرت خطاب به مکه می‌فرمود:

تو بهترین زمین خدایی. تو دوست‌داشتنی‌ترین قطعه زمین برای خدایی. اگر مرا از اینجا اخراج نمی‌کردند، هرگز اینجا را ترک نمی‌کردم.[2]

اما اقدامات مشرکین سرنوشت دیگری را برای پیامبر می‌طلبید؛ هنگامی که وعده‌ها و وعیدهای آنان در پیامبر کارساز نشد و جای بزرگترین حامیان پیامبر، عبدالمطلب و أبوطالب و حضرت خدیجه سلام الله علیهم را خالی دیدند  تصمیم بر اجرای نقشه شومی گرفتند؛ قتل پیامبر، آن هم به گونه‌ای که خاندان ایشان توانایی خونخواهی حضرت را نیز نداشته باشند.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۶:۳۶
  • ۱۱۹۸ نمایش
  • محمد دهقانی زاده

این مطلب در تاریخ 1 آذر 1393 در سایت تبیان با عنوان «نعمتی که هم عسل است و هم زهر!!» منتشر شد. (+)


می‌گفت: چرا موهای سرت کم پشت شده؟ با اینکه سن و سالی نداری چرا ریزش مو داری؟ غم و غصه چه را می‌خوری؟ استرس داری یا زیاد عصبانی می‌شوی؟

گفتم: امان از بچه! امان از بچه که امانم را بریده. به حرفم توجه نمی‌کند. هرچه می‌گویم، خلاف آن رفتار می‌کند. بعضی اوقات کلافه می‌شوم و از اینکه نمی‌توانم کنترلش کنم عصبانی می‌شوم!

گفت: بچه است دیگر. هنوز تا آنچه می‌خواهی خیلی فاصله دارد. خودت را برای این مسائل پیش پا افتاده از بین نبر. مرا می‌بینی که شکسته شده‌ام؟ اگر به جای من بودی چه می‌کردی؟ چند سال پیش بود. با یک پژو پارس عازم مسافرت بودیم. هفت سال بود که بچه نداشتیم. به پزشک‌های زیادی مراجعه کرده بودیم و بعد از معالجات طولانی و خسته کننده، خدا نظر لطفی به من و همسرم انداخت و یک دختر شیرین به ما داد. بعد از هشت ماه، تصمیم گرفتیم که به اتفاق برادرم، ما نیز به سفر برویم. در آن مسافرتبود که خودرو ما به دلیل انحراف به چپ، دچار سانحه شد و این شیرین هشت ماهه‌ام از خودرو به بیرون پرتاب شد. نیروهای امدادی به موقع رسیدند اما هنوز آمبولانس کودکم به بیمارستان نرسیده بود که حسرت دیدن دوباره چشمان معصوم و خنده‌های زیبایش تا ابد برایم باقی ماند.

گفت: غم از دست دادن این نوزاد شیرین برای من و همسرم

  • ۱ نظر
  • ۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۷:۱۱
  • ۳۶۶ نمایش
  • محمد دهقانی زاده