آغاز بهار مؤمنان
- ۵ نظر
- ۳۰ آذر ۹۲ ، ۲۳:۳۵
- ۵۴۲ نمایش
برای مشاهده تصویر در اندازه بزرگتر، روی آن کلیک کنید.
نمیشناختمش، اما مدافع سرسخت قمه زنی بود؛ تا اندازهای که در برابر مراجع هم ایستادگی میکرد و آنها را اهمال کار در امور ضروری دین! میدانست. میگفت چرا باید در برابر تمسخر دین از سنتمان دست برداریم؟ اگر فردا، دیگر امور دینمان را به تمسخر کشیدند، از آن هم دست بر داریم؟ مگر قرار است ما به ساز دنیا برقصیم؟! در دنیا قوانین موافق همجنسگرایی، به اجرا گذاشته میشود و مخالفان را محکوم میکنند. آیا ما هم برای خوشایند دنیا همجنسباز شویم؟!
از خلط مباحثش ناراحت شدم. مطلبی از استاد قرائتی در باب نهی از قمه زنی مردم یک شهر خواندم. برای او نیز فرستادم.
از متنی که برایش فرستادم تشکر کرد. در جواب گفت: ... رمی جمراتی که ما در مکه انجام میدهیم، مورد تمسخر غرب است. آیا باید از آن هم دست کشید؟ ...
به او گفتم: عزیز من! ما در دین، اموری داریم که ضروری و واجب است و نباید ترک شود. در آن امور، هرچه هم دنیا ما را مسخره کند، کوتاه نمیآییم و به آن پایبندیم. اما برخی امور است که اگر ترک هم کردیم، صاحب شریعت ما را مؤاخذه نمیکند، پس چرا بندهاش کاسه داغتر از آش میشود و پایبندی به آن را مطالبه میکند؟
من روی خوب یا بد بودن "قمه زدن" صحبتی نداشتم، بلکه تنها از نظر علما دفاع میکردم (که البته موافق همین نظر نیز بودم).
ما اگر بندهایم، باید بندگی کنیم، آن هم همیشه و همه جا. اما اگر قرار نیست بنده باشیم، خدا که آگاه است، با خودمان نیز صادق باشیم و خود را گول نزنیم. بودند عدهای که نزد مرجع تقلید بزرگ جهان، آیت الله بروجردی آمدند و گفتند ما در طول سال مقلد شماییم، اما در این ده روز (دهه محرم) مقلد شما نیستیم! این جز یؤمن ببعض و یکفر ببعض نیست.
فراموش نکینم که مرزها همچنان باریک اند.
گاهی باید برخی کلامها را کپی کرد؛ چندین کپی. مثل همین کلام حکیم بزرگوار آیت الله جوادی آملی؛
...حیف است که جریان سیّدالشهداء(ع) را در برپایی برخی مجالس کمرنگ کنیم! عزاداری و سینه زنی ما، مأجور خداست. به تکتک این سینه زنیهای شما ذات أقدس إله ثواب خواهد داد، فرزندان تان را إلی یُومِ القیامه مأجور خواهد کرد و...اما عزاداری را سنگین و عالمانه برگزار کنید.
این آهن سرد... ما از همشهریانمان در آمل خواهش کردیم، اینها این کار را دیگر نمیکنند. از همه خواهش میکنیم؛ خواهش است دیگر، حالا خواه قبول شود، خواه نشود؛ عزاداری را با شکوه هرچه بیشتر برگزار کنید اما این «آهن سرد بی خاصیت»، این را چرا بلند میکنید؟! این چه پیامی دارد؟ از کجا آمده است؟ از کدام آیه و روایت است؟ کاری کنیم عزاداری با شرف باشد... اگر یک روایتی بود، ما هم زیرش مینشستیم، بلند میکردیم!
...حیف است که جریان سیّدالشهداء(ع) را در برپایی برخی مجالس کمرنگ کنیم! در جریان کربلا سخن در این نیست که یک مظلومی شربت شهادت نوشید، یا آزادیخواهی را کشتند، یا بی گناهی را شهید کردهاند... همه اینها بود، ولی حسین بن علی و جریان نهضت کربلای آن حضرت (ع) فوق اینهاست. مظلوم کشی و غریب کشی بد است، ولی در تاریخ زیاد اتفاق افتاده و در کتابهای تاریخ دفن شده است.
جریان حسین بن علی(ع) همان است که خودش در کربلا، روز عاشورا تبیین کرد و فرمود: «مردم! ما عرشیها را در فرش و زمین نبینید. اگر خواستید ببینید امامت یعنی چه، ما حرفمان چیست، از کجا پیام میآوریم، شما را به کجا دعوت میکنیم، به محکمه قرآن کریم مراجعه کنید. در قرآن کریم اسرار راد مردان عالم مطرح است، با آنها نسنجید. سلحشوران جنگجو در قرآن نامشان کم نیست، ما را با آنها نسنجید؛ با آزادیخواهان و عدالت طلبانی که قرآن داستان آنها را نقل میکند، نسنجید. با مردانی که برای رفاه جامعه قیام کردند و شربت شهادت نوشیدند، نسنجید؛ زیرا همه اینها جزء شعاعهای فرعی نهضت من است.
اگر خواستید جریان کربلا را تبیین کنید و وضع مرا بررسی کنید، چون من خلیفه تامّ ذات أقدس إله ام؛ مسأله امامت و رهبری ما از جای دیگر آمده است؛ ما رهبر مردمایم روی نَصب ذات أقدس إله، روی انتصاب الهی، نه روی انتخاب مردم! آنکه منتخب مردم است، وکیل مردم است. آنکه مُنتصَب مِنَ الله است، ولیّ مردم است. ما با إنَّمَا وَلیُّکُمُ الله(1) آمدیم، ما با اَلیُومْ اَکمَلْتُ (2) آمدیم، ما با بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إلِیک (3) آمدیم؛ ما را در این فاز و فضا بسنجید.
مردم! خدای سبحان سه بار غضب کرد و میکند. دو بارش مربوط به گذشته است، یک بار مربوط به عاشورای من! وجود مبارک أبی عبد الله فرمود: نصارا مورد غضب خدا شدند، برای اینکه توحیدشان مشکل جدّی دارد. یهودی ها مورد خشم الهی اند، چون توحید آنها مورد خدشه و نقد علمی است. و شما مشکل جدّی دارید، چون دارید حسین بن علی را میکُشید!
سالار شهیدان فرمود: شما امویان و مروانیان و کوفیان مورد خشم إلهی هستید؛ برای اینکه جمع شدید، دارید پسر پیغمبر را میکُشید! دارید با امامت میجنگید، دارید با عصمت و ولایت میجنگید، دارید با معجزه و علم غیب میجنگید.آن کسی که خواب است، کَر است، صدائی را نمیشنود. او خیال میکند انسان که میمیرد، میپوسد. شهرداری این پوسیده ها را در زبالهدان گورستان دفن میکند و دیگر هیچ! آنکه صدای زنگ را میشنود، میگوید: انسان که میمیرد، از پوست به در می آید، نه اینکه بپوسد! این مرغ باغ ملکوت است، از عالم خاک نیست؛ چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم. اینها را که در درس و بحث نمی شود دید، اینها جزء علوم تجربی نیست، معرفت شناسی حسّی و تجربی نسبت به اینها کارآمد نیست! حسین بن علی(ع) فرمود: ما را در عرش بیابید، امامت من را در کنار توحید تلقّی کنید. غضبی که خدا بر شما می کند نظیر غضب بر یهودی هاست، نظیر غضب بر تَرساهاست؛ این میشود «کربلا».
سالار شهیدان جریان کربلا را از منظر یک عبادت و سیاست الهی نگاه میکرده است، نه یک حادثه و رخداد که یک عدّه ای تهاجم کردند، حمله کردند، حضرت دفاع کرده است؛ این طور نبود! از همان اوّل برنامهریزی کرده است و میدانست چه خبر است و اگر در همان مدینه قیام میکرد، شربت شهادت مینوشید ولی خاورمیانه را بیدار نمیکرد. لکن با همین مسافرت همه جانبه از مدینه حرکت کردند، آمدند تا مکّه و...
نکته دیگر اینکه ایشان صحنه کربلا را با کدام معیار تشکیل دادند؟ معیاری که سالار شهیدان برای برنامههای خودشان و اهل بیت (علیهم السَّلام) ذکر میکنند، معیار محبّت است و علاقه و شیدائی و شیفتگی. به تعبیر دیگر «عشق». فرمود: ما اگر خدا را عبادت میکنیم برای ترس از جهنّم او نیست، برای رفتن بهشت او هم نیست؛ برای اینکه به خود او علاقمندیم. اگر کسی به خدا علاقمند بود، محبّ خدا بود، عبادت احرار داشت، رادمردانه عبادت کرد، آن سائر کمالات هم تأمین است. یعنی از دوزخ در اَمان است، وارد بهشت سعادت میشود، لذّت میبرد، امّا هدف او برتر از هر دو است.
جریان نهضت حسینی از بارزترین مسائل عبادی ـ سیاسی این خاندان است که همه این صحنه را پیش بینی میکردند، گزارش میدادند و مهمترین سرمایه را سالار شهیدان برای همین کار هزینه کرد.
.........................
(1) مائده / 55
(2) مائده / 3
(3) مائده / 67
- استاد میفرمود که در جریان عمل جراحی اعصاب دستش، پزشک معالج توضیح میداد که در صورت خطا در پیوند رشتههای باریک اعصاب، عملکرد اعضای بدن مختل میشود؛ مثلا با اراده حرکت انگشت کوچک، انگشت دیگری حرکت میکند. در کار پزشکان بیهوشی این مرز واضحتر است؛ مرز بین به هوش آمدن بیمار یا بازنگشتنش، کوچکترین حواسپرتی پزشک است و ...
- مهندس، به زبان برنامه نویسی سی شارپ (#C) علاقه زیادی داشت، VB هم میدانست، اما همتش بر روی سی شارپ بود. کد مفصلی نوشته بود. قصد داشت تا اجرای برنامه را برای کارآموزان به صورت عملی نشان دهد. اما برنامه لج کرده بود! و اجرا نمیشد. بعد از معطلی بسیار، خطا را یافت. اشکال تنها در نبود یک سیمیکالن (;) در انتهای خط برنامه بود.
- همه مسافران خوابیده بودند. راننده هم از فرصت استفاده کرده بود و نوار ترانهای روشن کرده بود تا خوابش نبرد! بلند شدم و کنار راننده، روی صندلی شاگردش نشستم تا با او گپی بزنم و از آن موسیقی کذایی خلاص شوم. راننده هم گرم گرفت و بحث را به امور فنی کشاند. میگفت: سیم ترمز اتوبوسی به این بزرگی، به باریکی انگشت کوچک من هم نیست. مرگ و زندگی همه مسافران و سرنشینان خودروهایی که از کنار این اتوبوس میگذرند، به دوام این سیم باریک بسته است.
***
مرزها باریک اند، باریک تر از مو. مرز بین دین و غیر دین، حلال و حرام، بهشت و دوزخ، و مسلمان و مسلمان نما هم به همین باریکی است. باید مواظب بود تا این مرز باریکتر از مو، محو نشود. خون امام حسین ع، برای پررنگ شدن این مرز به زمین ریخت.
مراقبت کنیم و خون امام را حرمت نهیم.
آداب و رسوم، امری است که گریبان هر جامعهای را کم و بیش گرفته است؛ آدابی مثبت یا منفی. گاهی این رسمها، سنتهای نیکویی هستند؛ زیبایی خاصی دارند که آنها را متمایز میکند؛ حتی گاهی آبروی قومی به آن وابسته میشود. گاهی هم سنتهای نازیبایی میشوند که جز دردسر و پوچی، فایده دیگری برای آنها یافت نمیشود.
امروز به یکی از این آداب رایج در شهرمان برخوردم؛ برای من تازگی داشت، هرچند قدمتش از حافظه من بیشتر بود. به احتمال زیاد در بسیاری از شهرهای دیگر نیز مشابهش دیده میشود؛ دوختن لباس علی اصغر علیهالسلام![1]، البته با قوانین خودش؛ خانم نازا با دریافت لباس سبزرنگی به اندازه قامت نوزاد، در این چرخه قرار میگیرد. اگر تا سال آینده باردار شد، متعهد است که هزینه و پارچه دوخت لباسی مشابه را بپردازد. البته این خلاصه روند بود و تا اندازهای که من دستگیرم شد ... .
تا اینجای کار مسأله خاصی نیست؛ اما مشکل از جایی آغاز میشود که در گفت و گوهای بین مردم در این زمینه لفظ «واجب» به گوش میخورد؛ وجوبی که گاهی از نماز و حلال و حرام هم بالاتر میرود.
این اشکال هم از عدم پشتوانه فکری چنین رسومی در بین مردم ناشی میشود؛ رسومی که تنها به احساسات تکیه میکند.