رسم واجبتر از دین!
آداب و رسوم، امری است که گریبان هر جامعهای را کم و بیش گرفته است؛ آدابی مثبت یا منفی. گاهی این رسمها، سنتهای نیکویی هستند؛ زیبایی خاصی دارند که آنها را متمایز میکند؛ حتی گاهی آبروی قومی به آن وابسته میشود. گاهی هم سنتهای نازیبایی میشوند که جز دردسر و پوچی، فایده دیگری برای آنها یافت نمیشود.
امروز به یکی از این آداب رایج در شهرمان برخوردم؛ برای من تازگی داشت، هرچند قدمتش از حافظه من بیشتر بود. به احتمال زیاد در بسیاری از شهرهای دیگر نیز مشابهش دیده میشود؛ دوختن لباس علی اصغر علیهالسلام![1]، البته با قوانین خودش؛ خانم نازا با دریافت لباس سبزرنگی به اندازه قامت نوزاد، در این چرخه قرار میگیرد. اگر تا سال آینده باردار شد، متعهد است که هزینه و پارچه دوخت لباسی مشابه را بپردازد. البته این خلاصه روند بود و تا اندازهای که من دستگیرم شد ... .
تا اینجای کار مسأله خاصی نیست؛ اما مشکل از جایی آغاز میشود که در گفت و گوهای بین مردم در این زمینه لفظ «واجب» به گوش میخورد؛ وجوبی که گاهی از نماز و حلال و حرام هم بالاتر میرود.
این اشکال هم از عدم پشتوانه فکری چنین رسومی در بین مردم ناشی میشود؛ رسومی که تنها به احساسات تکیه میکند.