خسارتبارتر از تحریمهای بینالمللی
این مطلب در تاریخ 15 اردیبهشت 1395 در سایت تبیان منتشر شد (+)
کتاب، مطالعۀ کتاب و ارتباط دائمی با کتاب از مهمترین نیازهای جامعۀ ماست؛ اما تاکنون کسی برای آن فریاد نزده، استعفا نداده و استیضاح نشده؛ گویی دغدغۀ دست چندم هم نیست.
یک حادثۀ قابل تأمل
مدتی است که اتفاقی ذهنم را به خود مشغول ساخته است؛ یک مغازۀ کتابفروشی در شهر ما تعطیل شد. تعطیلی این مغازه شاید از کاهش درآمدش بوده اما در عوضش یک مغازه فلافلفروشی افتتاح شد. چند سالی است که نه تنها تعداد این مغازههای اغذیه فروشی کم نمیشود بلکه در بعضی مناطق، چندتا از آنها در کنار هم فعالیت میکنند و از قضا همگی فروش خوبی هم دارند؛ تا جایی که کتابفروشها را هم به فکر تغییر شغل میاندازند.
این اتفاق، در کنار گران شدن کاغذ و بالتبع بالارفتن قیمت کتاب و بیرونقی کتابفروشیها هرچند ناگوار است اما صدای اعتراض کسی را بلند نکرد؛ یعنی کم شدن تغذیۀ فرهنگی و کاهش تمایل آنان به مطالعه و کتاب، نه در حد دریاچۀ ارومیه و رودخانۀ زایندهرود اهمیت داشت، نه به اندازۀ فیلترینگ تلگرام و سرعت اینترنت و حتی امحاء میوۀ قاچاق.
یک لحظه تأمل
اگر در میان روایات اسلامی جستوجو کنیم به وضوح از اهمیت «فکر و اندیشه» آگاه میشویم؛ اینکه اندیشه مایۀ بینایی است، آینهای صاف است که حقیقت را به ما نمایش میدهد، مایۀ حیات و بصیرت است، آیینۀ خوبیهاست و بدیها را میپوشاند.[1] همۀ این توصیفها حکایت از جایگاه رفیع «اندیشه» دارد.
جولان اندیشۀ اندیشمندان بزرگ بر روی کاغذ و با قلم اتفاق میافتد. این نکته از نگاه امام علی علیه السلام نیز از قلم نیفتاده که «خردهای دانشمندان، در نوک خامههای آنان است».[2] از این رو بهترین راه برای بهرهگیری از اندیشۀ بزرگان، آموختن تجربههای ناب زندگی آنها و ایجاد تغییر مثبت در زندگی و سبک آن، زندگی با کتاب است.
در حقیقت کسی که اهل مطالعه نیست و رفت و آمدی با کتاب ندارد، از اندیشههای عالی بیخبر است ولو اینکه در عالم مجازی دستی بر آتش داشته و مریدان فراوانی (بخوانید فالوورهای زیادی) برای خودش دست و پا کرده باشد یا در عالم حقیقی، موقعیت و پست و ثروتی فراوان برای خودش رقم زده باشد.
کتاب هرکس نشانۀ شخصیت اوست؛ کتابُ الرجل عنوانُ عقلِهِ وبرهانُ فضله.[3] با دیدن آثار و سیر در تراوشات افکار نویسنده میتوان پی برد که چند مَردَه حلاج است؛ با خواندن کتاب میتوان حرفهای محکم را شنید، علتها و استدلال را بررسی و میزان قوت و ضعف کلام را استخراج کرد و در نتیجه با مطالعۀ کتاب است که میتوان از شخصیت اندیشمندان پرده برداشت.
کتاب، غذای روح انسان است. همانگونه که بدن نیاز به غذا دارد، روح انسان نیز محتاج غذاست؛ اگر به آن غذا نرسد پژمرده میشود و میمیرد. اگر انسان با کتاب محشور نباشد روحش ضعیف خواهد شد؛ درست مانند بدن که از بیغذایی ضعیف میشود.
ناگفته نماند
مسلماً غدا خوردن مفید است؛ اما خوردن هر غذایی مفید نیست؛ بلکه از بسیاری از خوراکیها باید فاصله گرفت، چراکه یا آن خوراکیها کلاً برای همه مضراند، یا اینکه برای شخص ما تجویز نمیشوند. کتاب هم که خوراک روح است چنین است: خواندن هر کتابی مفید نیست و حتماً باید از برخی کتابها اجتناب کرد. همچنین به مانند کسی که برای یافتن خوراکیهای مفید به یک کارشناس و احیاناً پزشک مراجعه میکند و از او راهنمایی میگیرد، در استفاده از کتاب هم باید از کارشناس و متخصصان مشورت گرفت و هر کتابی را به خورد جان نداد.
نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که اندیشه و میوهاش (کتاب) مختص افراد خاص یا گروه ویژهای نیستند؛ بلکه برای همگان است؛ درست مانند غذای جسم که کسی آن را مختص تحصیلکردهها یا تحصیلنکردهها نمیداند. چراکه کتاب با اندیشه عالمان و دانشمندان و متفکرین در هم تنیده و حامل روشنترین پیامها و آموزههاست. از سوی دیگر، همنشینی با عالمان و اندیشمندان از توصیههای مؤکد دینی است. روشن است که از نشست و برخاست با دانشمندان صرفاً نشست و برخاست معمولی مراد نیست؛ حشر و نشری مراد است که آموختن و در نتیجه ارتقاء زندگی در پی داشته باشد. مطالعۀ کتاب، ارتباط گرفتن مستقیم با اندیشۀ عالمان است.
شاید از همین روست که گفته میشود برخی عالمان در زمان خود غریباند. با اینکه ممکن است دور و برشان شلوغ هم باشد، اما کسی اعتنایی به اندیشهشان نمیکند و از آنها بهره نمیگیرد.
▪
حقیقت این است که در ایران ما، کتاب جایگاهی که باید را ندارد. بعد از چند ده سال از انقلاب اسلامی، عموم مردم ترجیح نمیدهند که بخشی از پولشان را بابت کتاب هزینه کنند. خبرسازی کتاب تنها به نمایشگاه کتاب خلاصه شده و اگر مسابقه و جایزهای نباشد، ما نیازی به مطالعۀ کتاب را در خود احساس نمیکنیم. و اگر توصیههای بزرگان دین را مرور کنیم خواهیم فهمید که این، از تحریمهای امریکا نیز فاجعهبارتر است. به راستی که «فردا برای خواندن دیر است».[4]