دستهای معصوم
همسایه جدیدمان بودند. تازه اسبابهایشان را آورده بودند قبلا در یکی دیگر از مناطق شهر زندگی میکردند و اکنون به دلایلی به مجتمع ما نقل مکان میکردند. البته در ساختمان ما ساکن نمیشدند، ولی در رفت و آمدهایمان هممسیر بودیم.
بزرگشان روحانی خوشرو و بشاشی بود. با اینکه روابط عمومی ضعیفی داشتم، به سمتش رفتم و حال و احوال و گپ و گفت مختصری با او داشتم که پسرم؛ محمد امین از راه رسید. هنوز 7 سالش تمام نشده بود.
همسایه تازه واردمان به سمت محمد امین رفت و دستش را به سمتش دراز کرد. محمد امین هم دستان کوچکش را به او داد تا به گرمی در دستانش فشرده شود. هنوز دستان محمد امین را رها نکرده بود که خم شد و دستانش را بوسید.
برای اطرافیان عجیب بود، البته من هم دوست داشتم از علت کارش جویا شوم اما خجالت میکشیدم از او بپرسم. شاید او هم متوجه تعجب ما شده بود، به همین دلیل خودش بدون این که کسی از او بپرسد، سؤال ذهنمان را پاسخ داد: «علامه حسن زاده آملی نیز به همین صورت رفتار میکنند. ایشان میفرمود که کودکان چون دلشان پاک است و گناهی ندارند، معصوم اند و بوسیدن دستان کودکان، بوسیدن دستان معصوم است.»
- ۱ نظر
- ۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۰:۱۵
- ۴۲۳ نمایش